فال پیشگویی مرگ

۸ بازديد

مگنا یک مخروط کاغذی از داخل کاسه ای که به دور کمرش بسته بود برداشت. آنها سورتمه را متوقف کردند، حالا در وسط یک بیشه جنگلی، دور از چشم مردم بودند. روی سورتمه نشست.

“اینجا بگویید-، نخ قرمز برای گل رز، سبز برای برگ، و قهوه ای برای ساقه.”

اما کجا، کجای زمین باید بنشینند؟ از آنا لیزا پرسید، همانطور که دیگر خواهر و برادرها از این منظره متعجب شده بودند، که در کمال حیرت شکوه مگلنا را به خود جلب کردند. در میان آنها همچنین یک قلاب قلاب بافی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استخوانی و همچنین مجموعه‌ای از سوزن‌های بافندگی که به نخ خاکستری چسبیده بودند و یک سوزن براق نیز در آن قرار داشت وجود داشت.

فال پیشگویی عمر

او به من گفت، آن خانم خوش دست.

او گفت: “می تونی ببافی؟”

آنا لیزا خرخر کرد: “کمک، باید آنها را بشناسی.”

من هم گفتم: “بله، خیلی خوب باش.”

“خب، او چه گفت؟” مانکه مشتاقانه پرسید.

او گفت: “در اینجا شما سی خواهید داشت.”

پر اریک که دستش را روی کاموای همسایه کشید، جوری که انگار می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است آن را نوازش کند، پرسید: «آن وقت چه گفتی؟»

متأسفانه شما می‌پرسید و غمگین می‌شوید، بنابراین من آنچه را که می‌خواهم بگویم می‌خورم و آنها به خاطر نمی‌آورند.

آنته در جلسه به او کمک کرد: “تو باید چیزی بگیری.”

فال پیشگویی عشق

“بله، آنها بودند، اما حالا ساکت شو. او یک جفت دستکش را به من نشان داد، شما می گویید دستکش های خوبی، هرگز چنین چیزی ندیده اید.”

مونکه با احتیاط گفت: «آنها هزینه زیادی دارند، می دانید.

“بله، قربان، آنها آنها را درست کردند، اما نه برای کسی که بتواند آنها را با هم جمع کند – زیرا در این صورت فقط هزینه نخ دارند.”

آنا لیزا فکر کرد: “گارن، بله، اما احتمالاً هزینه زیادی برای لباس های شسته شده در آنها ریخته می شود.”
مگلنا غرغر کرد: “پس به طرز خطرناکی می توانی خطوط را کنار هم بگذاری، بنابراین من فقط می خواهم تمام کنم.” با این حال، او با مهربانی یک دستکش نیمه بافتنی را بیرون آورد که نخ پشمی سفید هنوز به آن چسبیده بود.

همان طور که زنان در نورلند قبلاً بودند، با یک قلاب پای کوچک، دستکش های قوی و باشکوهی به تن داشتند. و روی آن نیم ون با نخ رز قرمز و برگ سبز و ساقه قهوه ای دوخته شده بود.

فال پیشگویی فرزند

باور می‌کنی آیا اکنون در آنجا می‌روند که گل‌ها و برگ‌ها باید بنشینند؟ ماگنا اجازه داد که دستکش کوچک نیمه پنجه بین خواهر و برادر برود. مونکه با قاطعیت کوبنده‌ای عالی گفت: “بله، اما چه کسی آنها را انجام می‌دهد! نمی‌توانی چیزهای خیلی خوب و عجیب را کنار هم بگذاری.”

مگلنا غرغر کرد: «البته که نه. «فکر می‌کنی قبلاً در درست کردن آن‌ها خوب بودی، – تو که جوراب‌هایی مثل دهانه کیسه آرد می‌بندی، فقط سوراخ را به هم بکشی – مهم نیست چقدر بزرگ باشند.»

آنته هشدار داد: “مگلنا مراقب باش، تا دهانت در نیاید” (منقار). “وقتی زنان اینطوری می شوند، آنها هرگز خیلی راحت نیستند.”

“بله، او می تواند ساکت بماند، زیرا از کسانی که از آنها شکایت می کند چیزی نمی داند.”

آنته با فروتنی ادامه داد: “آنها برای کسی هستند که چیزی نمی داند، همانطور که یکی می پرسد.” نمی‌دانم چگونه با گل‌های رز کنار می‌آیید، یا چگونه می‌توانید برای انجام چنین کارهایی وقت پیدا کنید.»

فال پیشگویی پاسور

“بله، اما من آنها را می شناسم. وقتی دیروز بیرون رفتی و برای آنها چوب آوردی و برف را پارویی کردی، من با همسرش داخل خانه بودم و او به من کمک کرد تا ژاکت را اینجا درست کنم. و مجبور شدم برای خودم پیش بند بدوزم.”

آنا لیزا با افتخار گفت: “من مجبور شدم یکی برای خودم بدوزم.”

“و وقتی آنها تمام شدند، او به من نشان داد که چگونه آنها را بپوشم. – اینطوری می بینی! اما آنها به طرز خطرناکی عجیب هستند، البته.”

مگلنا با انگشتان سفت و قرمز مایل به سرما، بینی‌اش می‌چرخد و دهانش کاملاً جمع شده بود، در چشم خواهر و برادرش مهارت شگفت‌انگیزی در لمس کردن به او نشان داد.

آنته حرفش را قطع کرد: «حالا می‌خواهی چاقوی غلافی را که من به پای فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استاد شکارچی گرفتم، بیاوری». چاقویی در غلاف از بغلش بیرون آورد، چاقویی با دسته براق مشکی و غلاف چرمی، چاقویی که لبه اش به طرز درخشانی تیز و نوک آن نازک بود.

فال پیشگویی مرگ

“نه بچه!”

مانکه در وسط راه ایستاد که انگار متحجر شده بود. او احتمالاً هزار کرون دارد که می‌توان به آن اشاره کرد که در آنجا یک ژتون هدیه می‌دهد. چه چیزی او را وادار به این کار کرد؟

می‌خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استم با یک چوب محکم به دوردی کمک کنم و فقط چاقوی گامم را داشتم. نمی‌دانم، او چیزی به شکارچی گفت، اما وقتی وارد شدم تا از او تشکر کنم، او چاقو را به من داد. سپس گفت، یک سوئدی خوب، که می داند چگونه از چاقوی خود به خوبی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده کند، همیشه خودش را صاف می کند و با افتخار جلو می رود.

مگلنا با رویا گفت: «آنها اینطور سخنرانی نمی کنند.

“خانم آنجا، که به طرز خطرناکی خوش دست بود، به من نخ خوبی داد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.