مگلنا «میز را چید»، در طرف دیگر تنه درخت صنوبر صندلی درست کرد و سپس ظروف را با «پاره» برف شست. سپس او آنها را کوبید.
او تخت خود را در “تخت پایین” یک فرورفتگی غده ریشه بزرگ در کنار تخت خواهر و برادر تنه صنوبر، با تله قدیمی در زیر و دام جدید در بالا، مرتب کرد.
آنته و او با هم زمزمه کردند تا گولسپیرا نشنود. آنها فکر می کردند که آیا می توانند او را در تخت پایینی که به زیبایی ساخته شده بود ببرند.
فال نیت کن
وقتی گالسپیرا که کاملاً در خانه احساس میکرد، بدون کوچکترین تردید یا فکر کردن به اینکه چه چیزی مناسب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است یا نه، از بالا رفت و روی سجاف دراز کشید، مگلنا فوراً گفت: «او باید با ما پیر باشد.
آنته پاسخ داد: “بله، و پس از آن ما باید در برابر آنها واقعا خوب عمل می کردیم.” “من می روم بیرون و دنبال شاخه های توس جوان و برنج نازک برای “نا” می گردم!
مانکه که دو مشت لینگون بری یخ زده برای خواهر و برادرها آورده بود، گفت: “فقط فکر کنید، او از من باهوش تر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.”
فال با نیت
“برای تو، وقتی رفتم بال زدن و دنبال آب گشتم، او مستقیماً به سمت نهر کوچکی در کنار اینجا دوید و اکنون به رختخواب می رود، زیرا فکر می کند ما که هم روز و هم شب راه رفته ایم، او را دوست خواهیم داشت. ”
آنته که فکر میکرد یک پیشنهاد معقول باید از طرف او باشد و نه از طرف پسر کوچک یا حتی بز، مخالفت کرد: “اما آنها در وسط ماجرا هستند.”
مگلنا گفت: “بله، پس نور خورشید برای من تبدیل به مهتاب می شود.” من آنقدر خسته هستم که نمی خواهم لباس هایم را جلوی آتش درآورم و خشک کنم. وانمود کرد که دستانش را کنار شومینه گرم می کند.
او اضافه کرد: «من آنها را برای تو هم خشک نمی کنم، مانکه،» تا بتوانی آنها را کنار تخت بگذاری.» مگلنا کاملا جدی بود.
فال نیت شمع
مونکه فکر کرد: «فکر میکنم خودم را همینطور که هستم پایین میاندازم، زیرا تازه از جنگل آمدهام، و آنقدر خسته هستم که کاملاً خسته شدهام. آنجا بودهام و صنوبرهای کوچکی را روی محل سوختگی ریختهام. احساس میکنم از ناحیه کمر و بازوها شکستهام.»
آنته کمی معقولانه لبخند زد: “اما باید دمپر را ببندید تا ما گرم شویم.”
“بله، کمک کنندگان نیز. اما من تقریبا از ما می ترسیدم، می بینید.” در هر صورت مگلنا به اجاق برگشت. او با زحمت دستش را بالا برد و شاخه ای را پاره کرد.
با لبخندی خسته و نگران مادربزرگ، سپس با عجله به رختخواب رفت، جایی که برای اثبات اقتدار خود مشکل داشت. «پیرمردها» اینجا در حیاط میدانستند چطور بچهها را روی فرش نگه دارند، چون ننه گلسپیرا، نیزهای را به تنه صنوبر خشن و محکم گرفت و هر چهار پایش را بیرون آورد، انگار قصد داشت روی تخت تنها بماند. . اگر او قدیمی نبود، ممکن بود یکی از دست او عصبانی می شد.
به طور کامل برای تخت برای جوانان و کودکان از دست داده بود. اما بعد فهمید که مادربزرگ چه می خواهد. او درد داشت. او می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است یک مورد جدید روی شکمش باشد.
فال و نیت
و او آن را دریافت کرد.
مردم مزرعه به رختخواب خزیدند، در یک انبوه، تمام خانواده، با پرده های روی چشمان خود برای جلوگیری از “نور مهتاب”، که در میان تنه های انبوه و ضخیم درختان می چرخید و هوا را گرم می کرد، به طوری که بچه ها خواب دیدند که آنها در یک کابین گرم شده می خوابیدند که سقوط جدید ضخیم و سنگین روی خود بود.
گلسپیرا روی آنها دراز کشیده بود تا خودش و آنها را گرم کند. او همانجا دراز کشیده بود، نشخوار می کرد، و چشمان باریک درازش را به درخشش خورشید پلک می زد، گوش می داد و همانطور که بود حواسش بود. در جنگل حیوانات وحشی بودند که باید مراقب آنها بود و در جنگل افراد و سگ ها بودند. او آنها را گلدسپیرا شنید!
با غرور به اطراف نگاه کرد. در اینجا، زیر شاخه های صنوبر متراکم که روی زمین قرار گرفته اند، آنها می توانند در امان باشند، اینجا هیچ کس نمی تواند آنها را ببیند. بز تمام روز را با چشمانی نیمه بسته اما بینا نشخوار می کرد. موش نقرهای که روی میخ شاخهای روی تنه درخت نشسته بود، ساعت به ساعت نوک میزد. “مهتاب” محو و سرد شد و در رژگونه عصرانه ای گلگون فرو رفت. به نیستی کم رنگ تبدیل شد. و هنوز بچه ها می خوابیدند.
فال نیت دل
زمانی که ماه واقعی با یخبندان همراهش در آسمان ظاهر شد، خوابیدند، زمانی که قدم های دور و سر و صدای مردم، صدای پارس سگ ها از آنها شنیده نمی شد، زمانی که همه چیز در جنگل خاموش و مرده شد، خوابیدند.
اما بعد از خواب بیدار شدند. مقداری سر و صدا که به صورت خزنده می آمد، به آرامی زیر تله پوست گوسفند می لغزد، که گالسپیرا سپس با یک شلیک و اکراه کوتاهی آن را ترک کرد.
ماگنا و آنته فوراً سر جای خود نشستند – چنان که فراتر از توصیف از سقف تیره متراکم بالای خود شگفت زده شدند. آنها گربه را که آنها را از خواب بیدار کرده بود، با میو تشخیص دادند. این “گربه یخی” خالدار خاکستری بود.
آنها چنان شگفتزده بودند که پس از آنها مسیر وحشتناکی را پیدا کرده بود که رفته بودند، که فراموش کردند که چقدر ناراحت کننده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که در جنگل تاریک، در نیمههای شب و بدون آتش از خواب بیدار شوند.
اما زمانی که دندان های خود را یخ زدند و دندان هایشان را آسیاب کردند به این موضوع فکر کردند.
اگر آنها فقط یک کبریت داشتند، ممکن بود آتش بزنند. کل دسته چوب قیر آنجا بود، جایی که مگلنا اجاق را بیرون آورد. از سرما می لرزید و به سختی می توانست حرف بزند.
“من نمی توانم بلند شوم و نمی توانم شیر بخورم. احتمالاً تا حد مرگ یخ خواهیم زد.”
آنته که آماده خزیدن کاملاً قهرمانانه در زیر تله بود، گفت: “آنها کاری جز خزیدن به داخل تله انجام نخواهند داد، بنابراین ما می توانیم مانند مردان جنگی کارل دوازدهم اینجا دراز بکشیم و منتظر طلوع آفتاب باشیم.”
اما گربه باید شیر داشته باشد، تا زمانی که او بدون شیر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، بنابراین به هر حال مجبور شدم بلند شوم.» مگلنا لرزید.
- ۰ ۰
- ۰ نظر